بسیاری از سرمایهگذاران که به دنبال حفاظت از سبد سرمایه خود در برابر تورم و رکودهای بازار هستند، از گذشته بر این باور بودهاند که طلا بهترین گزینه برای آنها است. طلا اکنون نسبت به قبل دسترسی آسانتری دارد و بسیاری از سرمایهگذاران از عملکرد آن در چند سال گذشته راضی بودهاند. برخی سرمایهگذاران ممکن است در حال حاضر به سرمایهگذاری در طلا فکر کنند، چون انتظار دارند که عملکرد اخیر طلا ادامه یابد.
پس از اذعان به این که ناپایداریهای ژئوپلیتیکی و تورم که در چند سال گذشته شاهد آن بودهایم به طور منحصر به فردی برای طلا مناسب بوده است، ما بر این باوریم که طلا گزینهای عالی برای سرمایهگذاری بلندمدت نیست. اگر شما یک سرمایهگذار هستید که در سال گذشته از طلا سود کردهاید، ما فکر میکنیم که باید آن سودها را در حالی که میتوانید به دست آورید و آنها را بدر سبد سرمایه گستردهتر خود بازیافت کنید.
کاربرد طلا به عنوان یک ابزار متنوعسازی و محافظ در برابر تورم بالا است، اما در یک محیط اقتصادی نرمال، این کاربرد چندان قانعکننده نیست. طلا یک دارایی کاملاً پر از ریسک بدون ارزش اقتصادی زیاد است. قیمتها به دینامیک ساده عرضه و تقاضا بستگی دارد و هیچ کشوری از استاندارد طلا برای سیستم پولی خود استفاده نمیکند.
برآورد امروز شاخص هزینههای مصرف شخصی (PCE) نظر ما را تقویت میکند. به نظر میرسد که تورم به طور پایدار در حال کاهش است. با کاهش تورم، چشمانداز هِجهای تورمی مانند فلزات گرانبها نیز کاهش مییابد.
تاریخچه طلا
برای ایجاد یک سیستم کارآمد تبادل ارز خارجی پس از جنگ جهانی دوم، 44 کشور گرد هم آمدند تا توافقنامه برتون وودز (Bretton Woods Agreement) را امضا کنند. این توافقنامه دلار را به طلا پیوند داد و ارزهای خارجی به دلار آمریکا وابسته شدند.
این سری از رویدادها باعث شد که دلار به ارز ذخیره جهانی تبدیل شود و زمینه برای ایجاد صندوق بینالمللی پول (IMF) و بانک جهانی فراهم شد. دلار به ارز ذخیره جهانی تبدیل شد چون بانکهای مرکزی جهانی آن را نگه میداشتند تا ارزهای خود را تثبیت کنند و حمایت آمریکا به بازسازی اروپا در دوران پس از جنگ کمک کرد. تجارت بینالمللی شکوفا شد و رشد کرد و اقتصادها در سراسر جهان شروع به مدرنسازی کردند. با این حال، سیستم نرخ تبادل ثابت نمیتوانست برای همیشه پایدار بماند. آمریکا نتوانست ذخایر کافی طلا را حفظ کند و در نهایت سیستم باید کنار گذاشته میشد.
این امر اجتنابناپذیر بود – نمیتوانید کشورهای مختلف را وادار کنید که همگی بر اساس قوانین یکسان در زمینه جریانهای تجاری و مدیریت ارز عمل کنند. پس از این که رئیسجمهور نیکسون (President Nixon) به طور موثر توافقنامه برتون وودز (Bretton Woods Agreement) را با تعلیق قابلیت تبدیل دلار به طلا پایان داد، نرخهای ارز شناور به عنوان قانون جدید تبدیل شدند. سپس نیروهای بازار شروع به تصمیمگیری در مورد این نکته کردند که یک کشور باید چه مقدار برای ارز کشور دیگر پرداخت کند.
به این ترتیب، طلا زمانی که دلار به آن متصل بود، با قیمتی مصنوعی پایین نگه داشته شده بود و با ایجاد ارز فیات، قیمت طلا توانست به حالت عادی بازگردد. افزایش قیمتهای بعدی آن را به یک گزینه جذاب برای سرمایهگذاری تبدیل کرد. از آن زمان، طلا به طور عمده به عنوان یک ابزار حفاظتی برای سبد سرمایه مورد استفاده قرار میگیرد، و گزینه پایداری برای سرمایهگذاری محسوب میشود که برای محافظت در برابر نوسانات اقتصادی یا تکانههای تورمی استفاده میشود.
با وجود عملکرد اخیر، طلا گزینه خوبی برای سرمایهگذاری بلندمدت نیست
استدلال اصلی علیه طلا این است که فاقد هرگونه کاربرد اقتصادی است. از لحاظ فاندامنتال، هیچ جریان نقدی یا کسبوکاری برای ارزشگذاری وجود ندارد، هیچ پرداخت کوپن یا سود سهامی ندارد. یک تحلیل فاندامنتال آن را اساساً بیارزش تلقی میکند.
بدیهی است که این یک روش افراطی برای ارزشگذاری آن است، اما حتی هنگامی که از دیدگاه ساده کمیابی به آن نگاه میکنیم، طلا همچنان لزوماً بهدرخشانترین شکل ظاهر نمیشود. یک استدلال رایج برای این که چرا طلا ارزشمند است، این است که عرضه آن محدود و غیرقابل تغییر است. بله، هر ساله مقدار کمی استخراج میشود، اما به طور کلی عرضه آن محدود است و نمیتوانیم آن را از چیزی دیگر بسازیم. از آنجا که مقدار آن ثابت است، بنابراین دارای ارزش است.
اما به این مسئله فکر کنید – آیا تعداد سهامهای صادر شده توسط یک شرکت مستقر نیز محدود نیست؟ و اگر شرکت دارای مزایای رقابتی قابل توجهی باشد، آیا تا حدودی جایگزینناپذیر نیست؟ بدیهی است که شرکتها در طول زمان رشد و افول میکنند، اما بازار به طور کلی رشد میکند و شرکتهای جدید جایگزین شرکتهای قدیمی میشوند. این شرکتها نه تنها امکان افزایش سرمایه را فراهم میکنند – که به همان شیوهای که ارزش هر کالای گرانبها افزایش مییابد، ارزششان بالا میرود – بلکه ظرفیت ارائه بازده سرمایه به سرمایهگذاران از طریق پرداخت سود سهام یا بازخرید سهام را نیز دارند. جای تعجب نیست که شاخص S&P 500 در دو دهه گذشته عملکرد بهتری نسبت به طلا داشته است.
اکنون، برای این که کاملاً منصف باشیم، طلا در برخی دورههای زمانی کوتاهتر، عملکرد بهتری در بازار داشته است. طلا ممکن است در محیط تورمی یا در زمانهای با نوسانات قابلتوجه، نسبت به سهام عملکرد بهتری داشته باشد. حمله روسیه به اوکراین، آشوب در خاورمیانه، تورم ناشی از شیوع بیماری کووید – اینها موقعیتهایی هستند که میتوان به کالاها و فلزات گرانبها اشاره کرد و گفت که آنها درجهای از حفاظت برای سبد سرمایه فراهم میکنند. در این دورههای زمانی، شرکتها اساساً با تغییر در قیمتهای ورودی و قیمتهای فروش خود دست و پنجه نرم میکنند – تورم به شرکتها در کوتاه مدت آسیب میزند در حالی که طلا به طور کلی پایدار است. طبیعت محدود آن به تورم واکنش نشان میدهد و ارزش آن افزایش مییابد. اما با گذشت زمان، شرکتها هزینههای ورودی خود را محاسبه کرده و قیمتهای فروش خود را افزایش میدهند. آنها تثبیت شده و رشد خود را از سر میگیرند.
امروز ما در نقطه عطفی قرار داریم. شرکتها تثبیت شدهاند. اقتصاد در حال عادیسازی است. زمان آن رسیده که هِج تورمی را کنار بگذاریم و به داراییهای دارای جریان نقدی مانند سهام یا اوراق قرضه بازگردیم. انتشار دادههای مربوط به شاخص هزینههای مصرف شخصی (PCE) در ماه ژوئن این دیدگاه را تأیید میکند. قیمتها در حال تثبیت هستند، دادههای اجارههای آینده برای تورم مطلوب است، و به نظر میرسد که اقتصادی که قبلاً پرنوسان بود، در حال عادیسازی است. علاوه بر این، به نظر میرسد کاهش نرخ بهره در آینده نزدیک روی میدهد و بازارهای کار همچنان سالم به نظر میرسند. این محیطی نیست که بخواهیم هِجهای تورمی را اضافه کنیم!
در نهایت، باید به جایگاه طلا به عنوان یک هِج بلندمدت در برابر فروپاشی دلار یا یک شکست واقعی اجتماعی نیز بپردازیم. ما این دیدگاه را رد میکنیم – اگر سیستمهایی که ما در اقتصاد مدرن از طریق آنها معامله میکنیم واقعاً فروپاشند، فکر نمیکنیم که طلا یا هر چیز دیگری واقعاً بتواند به شما کمک کند. فروپاشی سیستم یک نظریه سرمایهگذاری نیست.
گزینههای جایگزین برای سرمایهگذاری
طلا در دورههای تورمی پتانسیل مفیدی دارد، اما این موضوع به طور کلی درباره کالاها نیز صادق است. ما ترجیح میدهیم یک سبد کالاهای گستردهتر با کاربردهای صنعتی بیشتر را برای حفاظت در برابر تورم داشته باشیم. برای انجام این کار، یا مستقیماً در کالاها از طریق بازارهای آتی سرمایهگذاری میکنیم، یا در شرکتهایی که با کالاها به عنوان ورودیها یا خروجیهای اصلی خود کار میکنند، سرمایهگذاری میکنیم. ما گزینه دوم را ترجیح میدهیم و جریانهای نقدی و پتانسیل واقعی کسبوکار را نسبت به سادهسازی قیمتهای کالای خام در اولویت قرار میدهیم.
اگر میخواهید در معرض کالاها قرار بگیرید و در شرکتهایی که درآمد واقعی دارند سرمایهگذاری کنید، پیشنهاد میکنیم شرکتهایی را در نظر بگیرید که در صنایع با تقاضای بالا و بادهای موافق قوی بلندمدت فعالیت میکنند. به عنوان مثال، فشار برای ساخت زیرساختها در ایالات متحده دارای چند مضمون است که ما فکر میکنیم پایدار هستند. به ویژه، تلاش برای ارتقاء شبکه ملی و ساخت زیرساختهای پشتیبانی از قدرت برای مراکز داده هوش مصنوعی نیازمند مقدار زیادی مس، آلومینیوم و فولاد خواهد بود. با توجه به نیاز جهانی به توسعه زیرساختهای انرژی برق و محدودیت معادن جدیدی که در چند سال آینده آنلاین میشوند، مس به طور خاص جالب به نظر میرسد. شرکتهایی مانند فریپورت مکموران (Freeport McMoRan) میتوانند از بادهای موافق بازار مس بهرهمند شوند.
به طور مشابه، نظم جدید جریان نقدی در صنعت نفت و گاز شرکتهایی مانند اکسون (Exxon) یا شورون (Chevron) را به طور قابل توجهی جذابتر کرده است. وقتی که قیمت کالاها افزایش مییابد و سود اضافی ایجاد میکنند، این شرکتها در کسبوکارهای یکپارچه عملکرد عملیاتی عالی ارائه میدهند و متعهد به بازگرداندن سرمایه به سهامداران هستند.
اینجا مهم است که تأکید کنیم که ما پیشنهاد نمیکنیم به عنوان جایگزین طلا در شرکتهای استخراج طلا سرمایهگذاری کنید. در حالی که ما باور نداریم که طلا لزوماً یک انتخاب عالی به عنوان سرمایهگذاری باشد، سادگی و پتانسیل کاربرد آن در دورههای تورمی را میپذیریم. شرکتهای استخراج طلا درجه بالایی از پیچیدگی را به معادله سرمایهگذاری اضافه میکنند و اغلب در محیطهای تورمی عملکرد ضعیفی دارند، هرچند که ممکن است خلاف انتظار باشد. استخراج معدن به طور ذاتی یک کسبوکار سرمایهبر است – تجهیزات و املاک گران هستند و معمولاً شرکتهای معدنی بدهی زیادی در ترازنامه خود دارند. بنابراین، در حالی که تورم قیمت طلا را افزایش میدهد، افزایش نرخهای بهره متعاقباً هزینههای عملیاتی یک شرکت معدنی را به صورتی منفی تحت تأثیر قرار میدهد.